وسط حرفهای طرف بلند شد و از اتاق زد بیرون
طرف ماتش برد
بعدا دیدمش گفتم : چرا یه دفعه ناراحت شدی و رفتی ؟
گفت : نمیتونم تحمل کنم کسی ازم تعریف کنه
آخه من چیم که بخوان ازم تعریف کنن ؟